مهسامهسا، تا این لحظه: 19 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دختر کوچولویی با آرزوهای بزرگ ...

بد ترین خاطره من

من یک خاطره بد هم دارم که هیچ وقت فراموشش نمیکنم . هر وقت که به اتاق مامان و بابا میرم ،به یاد این بد ترین خاطره می افتم. حالا میخوام براتون تعریف کنم: یک روزی وقتی بابا نبود و رفته بود ماموریت، همون موقع من میخواستم لامپ اتاقشون رو روشن کنم که یک دفعه احساس کردم یک چیزی کف پای من  رو زخم کرد. مامانم پای من رو نگاه کرد. گفت : وای مهسا یک سوزن خیاطی کف پات رو سوراخ کرده ، صبر کن درش بیارم ... فکر کنم موقعی که مامان میخواسته وسایل خیاطی رو سر جاش بذاره ، سوزن از دستش افتاده بوده روی زمین .. بعد مامانم دید که نوک سوزن شکسته ... خیلی نگران شد . از پای من کوچولو خون اومد. بعدش عمه زنگ زد . عمه گفت که باید من رو به بیمارستان ببرند تا از پا...
9 شهريور 1390
1